Qui êtes-vous ?

mardi 4 septembre 2007

دو غزل ازسلمان هراتی


پیش از تو


.
پيش از تو آب معنی دريا شدن نداشت

شب مانده بود و جرات فردا شدن نداشت


بسيار بود رود در آن برزخ کبود

اما دريغ ، زهره دريا شدن نداشــــت


در آن کوير سوخــته ، آن خاک بی بهار

حتی علف اجازه ی زيبا شدن نداشت


گم بود در عميق زمين شانه ی بهار

بی تو ولی زمينه ی پيدا شدن نداشت


دلها اگرچه صاف، ولی از هراس سنگ

آيينه بود و ميل تماشا شدن نداشـــت


چون عقده ای به بغض فرو بود حرف عشق

اين عقده تا هميشــــه سر وا شدن نداشت...ـ

.

قرار من و تو

.
دیروز اگر سوخت ای دوست ، غم برگ و بار من و تو
امروز می آید از باغ بوی بهار من و تو

آنجا در آن برزخ سرد درکوچه های غم و درد
غیر از شب آیا چه می دید چشمان ِ تار من و تو ؟

دیروز در غربت باغ ، من بودم و یک چمن داغ
امروز خورشید در دشت ، آئینه دار من و تو

غرق غباریم و غربت ، با من بیا سمت ِ باران
صد جویبار است اینجا در انتظار من و تو

این فصل فصل ِ من و توست فصل شکوفایی ما
برخیز با گل بخوانیم ، اینک بهار من و تو

با این نسیم سحرخیز برخیز اگر جان سپردیم
در باغ می ماند ای دوست ، گـُل یادگار من و تو

چون رود امیدّوارم ، بی تابم و بی قرارم
من می روم سوی دریا ، آنجا *قرار من و تو! ـ

..................................................................

*در اصل به جای کلمهء «آنجا» واژهء «جای» بود

با این تصرف جزئی من به نظر میرسد بیت مقطع زیبا تر شده است .ـ

متأسفانه شاعر دیگر در میان ما نیست که اگر می بود ، بابت این تصرف جزئی

از وی اجازه می خواستم اما بابت توضیح به خوانندگان بد نیست بگویم که به قول قدما:ـ

یجوزُ لشاعر لا یجوزُ لغیره

و یعنی: آنچه که برشاعر مجاز دانسته اند بر دیگری مجاز نیست!ـ

بنا بر این دراینجا من از «اختیارات صنفی» خودم استفاده کرده ام.ـ

.........................................................................................................

یادداشت : ـ
نکتهء دیگر این که من این شاعر را نمی شناختم و تازگی بـا این دوغزل او برخـورد کــردم.ـ
پیداست که شاعرجوان و با احساسی بوده است که بـه دام «انقلابیون اسلامیون سورَویــوون
و تبلیغاتیون حکومت دینی» افتاده بوده و متأسفانه استعداد و صمیمیت شاعرانه و شهرستانی
خود را به جریاناتی تقدیم کرده بوده که ازحاصل ذوقی و فرهنگی آنان به ملت ایران و
سعادت مــردم این سرزمین خوشـه ای و بـرگ و باری نرسید. ـاما هـنر و احسـاس و ذوق
بسیاری از جوانان ایران را تقــدیم بــه بلند گوهای دهشتناکی ساخت که ریشه های حاکمیت
استبداد دینی را تقویت می کردند و اینک بیش ازیک ربع قرن است که در این سرزمین به
.قتل عام فرهنگ و اخلاق و آزادی می کوشند .ـ
و هزاربار در یغ و حیف از این استعداد ها
با این همه من این دو غزل را دوست میدارم و جان شاعر ِ سراینده را محترم می دارم . ـ

Aucun commentaire: