Qui êtes-vous ?

mardi 15 janvier 2008

سماع سایه ها با گارسیا



سماع سایه ها با گارسیا
...............................
شعری از: محمود کویر
........................

این شعر را امروز روی سایت عصر نو دیدم و خواندم .ـ
در این سال ها کم پیش آمده است که از شعرهای بیرون از وزن( کلاسیک یا نیمایی) خوشم آمده باشد!ـ
اما این شعر چیز دیگری بود و بسیار به دل من نشست
مدت ها بود که شعر تازه ای به این صفحات نیفزوده بودم. این شعرنخستین «شعر آزاد ی» ست
که در کنار غزل ها قرار می دهم.ـ
برای محمود کویر سرایندهء این شعر خوش که متأسفانه تا امروز اورا ندیده ام، آرزوی موفقیت دارم!ـ
ـ ....................................................................................................................م.س

..................
سماع سایه ها
با گارسیا
کنار چشمه ی اشک ها
اسپانیا.ـ
هزار هزار سال پیش از میلاد
پیش از هر هجرت و هجرانی
حیرت و حیرانی.ـ
****
نی!ـ
نی!نی!نی!ـ
نی آمد و نی آمد و نی آمد و وی
وی!ـ
وی! وی!وی!ـ
وی آمد و وی آمد و وی آمد و می
می!ـ
می ! می!می!ـ
می آمد و می آمد و می آمدو.......باده بگردان ساقیا!ـ
باده بگردان ساقیا!ـ
من چند هزار سال دارم، گارسیا؟
*
گیتارت کجاست؟ اسپانیا
بالی بزن!ـ
گل گل دامن پر پر کن!ـ
آه! سیویلیا! سیویلیا! سیویلیا!ـ
ماه نقره تن!ـ
سیویلیا!ـ
***
دف!ـ
دف!دف!دف!ـ
دف آمد و دف آمد و دف آمدودف دف دفنا
دف بر کف و کف بر لب و لب بر لب و لب بر لبنا
باده بگردان ساقیا!ـ
باده بگردان ساقیا!ـ
حالا الا یا ایها
این جان جان. این تن تنا
لالا هلا یا من منا
باده بگردان ساقیا!ـ
چرخی بزن! رقصی بکن!ـ
گارسیا!ـ
حالامن این چنینه و از این چنینه هم این چنینه تر
تو آن چنانه و از آن چنانه هم آنچنانه تر


اشک های من دانه. دانه. از دانه دانه تر
خنده های تو. مستانه. مستانه از مستانه تانه تر
سرخی صورتت از کدام باد یا باده است گارسیا؟
گلگونه ی مردان ما اما
خون است گارسیا.ـ
از او پرسیدند:ـ
که عشق چیست؟
پس دو دستش بریدند
گفت:ـ
پس زبانش ببریدند
- امروز بینی و فردا بینی و پس فردا بینی........ـ
-لهیب سرکش آتش. تن تن تن.ـ
هی می کشد این آتش
غوغاییان به غریو
غو......غو.....غو
آه! گارسیا
بر بوریای گر گرفته
گر گر گر گرفته
با اژدها در تموز
شراب می نوشی؟
بوسه می زنی به قبه ی دار؟
دار!دردا درد. دار!ـ
دار! دکتر ! زهرا!ـ
مرهم از ماه نو دمیده و شبنم گر گرفته آورده ای؟
رفته بودی هگمتانه
بابا در گیسویت دو بیتی ببافد؟
حالا عین القضات آمده دیدارت
با نمی بوی دریا
وکمی صدای صد بال کبوتر
هگمتانه چراغان است
هگمتانه حنابندان است
و کودک بی جانی
در آغوش بابا لبخند می زند.ـ
تو از کدام آسمان هبوط کرده بودی
که دست سنگ
بادام آبی چشمانت را....ـ
دندان گرگ
بر گلوی قرقاول
و خون و سپیده دم
بر خاک.....ـ
لب این دریا میخانه ای نیست؟
دختر ماه!ـ
بیچاره من!ـ
انار سینه ام ترکید
پاره شد. پاره! پاره! پاره!ـ
دف! دایره! نقاره!ـ

می خواهم برقصم
روی عقربه های ساعت
روی قداره
زیر بارش سنگ.ـ
سنگ!ـ
گارسیا! سنگ!


- درشت تر از تخم کبوتر و قناری نباشد گارسیا
- گارسیا! اگر بشود گریخت
میان بارش سنگ و غوغای سگان بشود گریخت
و در میدان مرگ چرخی زد گارسیا!ـ
نمی دانی گارسیا
پوپک گلو بریده
بر خاک و نور قامت کشید
قیامت است گارسیا
قد قامت است این قیامت
شمع می نشانند میان زخم هایت گارسیا
تا بچرخی میان عو عو آنان:ـ
دستی جام باده و دستی زلف یار
رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست.ـ
بروم با نادیا برقصم
قناری شوم
گلویش را ببویم.ـ
بروم برای ماکوان
از هق هق کبوتر واشک آهو
مرهمی بیاورم.ـ
بادام های بلخ چه تلخ است، نادیا!ـ
- من صاحب
فقط بادبادکم نخش بریده بود
و هی توی آسمان کبود کابل پر پر می زد
رفته بودم بالای بام
گیسویش را شانه کنم.ـ
دیدم
کنار بازار شکرفروشان بود به گمانم
زنبیل بها ولد
پربود از تازیانه و پیراهن تکه پاره ی شمس
و کوچه مانند اناری برهنه بود.ـ
گیسویم را بریدند صاحب.ـ
و حالا باد
پیراهن تمام مسافران جهان را
بر خیزران زده است.ـ
بیا برویم تماشا
دارند کنار بارانداز
ماه را می کشند
پسانتر
پیراهن خوشبو و سرخ ماه را باد
در بیشه های ترس می گرداند


در تمام قهوه خانه های ما
خانه های ما
مجلس گیس بران سودابه
رگ بران رابعه
جامه دران عاطفه
چراغ کشان طاهره
و اگر هم شبی نشد که شب شود بی شب شبان
سهراب کشان است

بالای هر کوه هفتاد چشمه است
بالای هر چشمه هفتاد بید
و بر هر بید هدهدی سیاه
به گریه.ـ

-گارسیا تو که بودی
کارون کجا بود؟
خوزستان؟ نه! باور نمی کنم!ـ
کارون در خوزستان نبود. نبود. نبوده بود
کارون رفته بود کرمان
می خواست برود مدرسه
سرش را هم بابا تراشیده بود
کنار دفتر کاهی و مرکب و بابا خوابیده بود کارون
که قناری سیاهی از سینه اش پرید
و هویی کشید.ـ
کوسه هایی به صورت ما
مانند من! تو؟ او
او بود گارسیا. او
تمام آدینه ها را با دندان تیزش جوید
درید گارسیا
و هر چه را که دوست می شود داشت
زیر آرواره های هراسناکش
در خون کشید
و به تفخنده ای
به تماشا شد.ـ

و حالا سال هاست گارسیا
که کارون نیست
که کارون، کارون نیست
همه چشم ها و چشمه ها: عین الدموع! عین الدموع!ـ

چند هزار سال دارم گارسیا؟
نمی دانم.ـ
ساعت من
مانند ساعت تو
مانده روی سال درد
روی ساعت مرگ
رو ی ساعت پنج

روی پرپر شهریور
روی ساعت خلیفه ی خون
روی طبل
طبل قرق
بر باب الطاق بغداد. همدان. کرمان
روی بام نقاره خانه‌ی سلطان
نقاره نقاره نقار
قناره قناره قناره
نامت؟
-شهاب الدین
-بر بوریای آتش گرفته رویا دیده ای گارسیا؟
-بسوزانیدش
نام تو چیست؟
-گارسیا! هیسسسسسسس
-نامم؟ محمد! شاید!ـ
- دشنه برانید میان آوازش
گوگرد و زرنیخ و سرب
مفتول و میخ و براد ه
در کاسه خانه‌ی چشمش! گلویش
نام تو چیست؟
- گارسیا!؟ نامم چیست؟
من که گم کرده ام نام و نشانم را
در کوچه های خوف
- سیصد تازیانه اش بزنید!ـ
-لاتخف یابن منصور
لا تخف!ـ
- نامم پروانه. نادیا. محمد. سعید. فریدون.ری....را.... لی....لا
گریه مکن گارسیا
هایی بکش
هویی بکن
چرخی بزن
در خانقاه باد
در بنادر حسرت
در کوچه های آه!ـ
بازار است گارسیا
بازار تازیانه فروشان
بازار چاقو فروشان
دشنه فروشان
زهر فروشان
قمه. قداره. خنجر. چاقو
درد. درد. درد.ـ
آن سوی شهر
بازار دربدر عاشقان است گارسیا
بازار اشک
بازار فراق
ماه کجاست؟
من گم شده ام


خورشید را کجا
زیر کدام سنگ گور
نهان کرده اید؟
آسمان را کجا
با کدام چاقو
کبوتر سفید


مثل ببریده اید؟....ـ
حالا شب با شال سیاه
هدهدی در گلو
بر خاکریزهای خاوران
آوازهای غریبانه می خواند:ـ
سرتاسر دشت خاوران سنگی نیست
کز خون دل و دیده بر آن رنگی نیست

بر بال آن صحرای سرخ
سوار بر اسبی سرخ
صدا می زند:ـ
به بهشت می رود هرکس که گیسوی مرا مسح کند
-ببرید رگ هایش را
من صدا می زنم:آ
زرین تاج! طاهره! قره العین!ـ
صدا می زنم رو به بالاخانه ی کلانتر تهران
صدا می زنم رو به کاخ خاقان ابن خاقان بن خفقان!ـ
مشتی رند را سیم داده بودند که سنگ زنند
و چاه بود و نبود. باد بود و نبود. بود بود و نبود
در میان باد و بود و داد و دود:ـ
گر به تو افتدم نظر
چهره به چهره رو به رو
شرح دهم غم تو را
نکته به نکته مو به مو

این تنبور سینه بریده
چه می خواند؟

میخانه ای در این آتش گرفته نیستان نیست گارسیا؟
در این مرگستان؟
در اقلیم قبیله ی این قوادان؟!ـ
بیا برویم قهوه خانه ی خاکستر
فنجانی ترانه‌ی تلخ بنوشیم
تا این باران کمی ببارد
تا این ابرها
ابرهای گرگ
بگذرند.ـ
گیتارت کجاست آنتونیو
برای انارهای گرانادا آوازی بخوان

برای دلک گارسیا
سپیده ی آخر است شاید:ـ



یک کبوتر سفید

مثل برف، مثل برف.ـ

یک روز عصر

به طرف رودخانه پائین آمد

دلش می‌خواست آب تنی کند.ـ

نکش از طلاست

و بالهایش از نقره.ـ

و رنگش به رنگ رودخانه..ـ

کبوتر سفید! اگر آب‌تنی می‌روی

بیا و من را هم با خودت ببر

****
..................................................
عین الدموع: چشمه ی اشک ها. چشمه ای در گرانادا که در زیتون زارانش، لورکا را کشتند.ـ
ترانه ی آخر: یک کبوتر سفید از آنتونیو مولینو. ترجمه ی رضا علامه زاده از تارنمای از دور بر آتش

ـ..............................................................................................محمود کویر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یادداشت دربارهء:ـ
یک توضیح فنی مربوط به صفحه بندی ابیات روی این سایت.ـ
علامات «ـ» که در آخر بعضی عبارات در برابر نقطه ها «.»و دونقطه ها «:»و علامت های تعجب «!» دیده می شوند
همه افزوده من اند و اگر نباشند علامت ها به طور خودکاردر اول سطر قرار می گیرند.ـ
ـ...............................................................................................................م.س