Qui êtes-vous ?

mercredi 29 avril 2009

سیاهی ، سپیدی

امروز شعر خوشی از اقای محمود کیانوش خواندم که از شاعران استاد و از پایه ریزان شعر کودک در ایران و هم اکنون مقیم انگلستانند.ـ بادیدن این شعر ، به یاد این اوراق افتادم و آنرا همراه با تصویر استاد کیانوش در این اوراق درج کردم.ـ
برای ایشان سلامت و سالهای خوب وسرشار از سرود و سرورآرزومندم.ـ

سیــاهــی ، سپـیـــدی
از دیرباز
همواره گفته اند
که در زیر آسمان
رنگی
بالاتر از سیاهی نیست؛
امّا اگر دُرُست ببینیم،ـ
رنگ نه،ـ
چیزی مگر خیالِ واهی
نیست!ـ

این دیوِ رنگ خوار
هر لحظه روشناییِ عالم را
در خود به نیستی
تهدید می کند؛
با هیبتِ سکون و سکوتش
انسان را
از عشق،ـ
از خدا
نومید می کند.ـ

شاید
باید همیشه گفت که رنگی
زیباتر از سپیدی
نیست؛
این رنگِ مهربان
در جلوه اش نشانی
از ترس و ناامیدی
نیست.ـ

رفتارِ او
با رنگهای دیگر
رفتارِ مادری ست
که پنداری
آنها همه
زاییدگانِ اویند،ـ
نورِ برون دمیده
از دیدگانِ اویند.ـ

شاید
باید بگوییم:ـ
«سیاهی
بی رنگ است!ـ
امّا
بالاتر از سپیدی،ـ
زیباتر از سپیدی
رنگی نیست!ـ

محمود کیانوش

1 . 4. 2009

dimanche 18 janvier 2009

یک شعر از سید علی صالحی


سياوشان سفيلان

سيد على صالحى..............................................

.......................................................................

آقا اجازه!ـ
اسكندر مقدونى تخت‌جمشيد را به آتش كشيد
بعد آتش راه افتاد آمد لُردگان
آمد خان‌ميرزا، آمد سفيلان
آمد كه ما از سرما نميريم
اما... ما مُرديم آقا.ـ
آقا اجازه!ـ
سردار قادسيه ايوانِ مدائن را به آتش كشيد
بعد آتش راه افتاد آمد سمتِ ايلِ ما
ما سردمان بود آقا
تركه‌هاى پُرشكوفه‌ى بادام
بوى الفباى آتش مى‌داد
ما آتش گرفتيم آقا
بعد مادران‌ْمان آمدند
خاكسترِ ما را برداشتند بردند بالاىِ كوه
و رو به پروردگارِ عالم شيون كردند: ـ
در سرزمينِ ما عين و الف يكى‌ست
فقط بگو خودِ عدالت كجاست؟
آقا اجازه!ـ
تيمور لنگ سرِ راهِ خود به بغداد
به سفيلانِ ما هم آمد
آمد همه‌ى ما را به جُرمِ تَبانى با برف
آتش زد
دست‌هايش را گرم كرد وُ
در حاشيه‌ى خاطرات‌اش نوشت:ـ
نفت بشكه‌اى پنجاه دلار
كوكاكولا بشكه‌اى دويست...؟
اين اصلا عادلانه نيست!ـ
آقا اجازه!ـ
تموچين تكليف همه را
با شعله‌هاى شيونِ ما روشن كرد
بعد آمد بالاى سرمان گفت:ـ
از روى كتاب ياساىِ من هزار بار جريمه بنويسيد. ـ
و حالا ما هزار سال تمام است كه هى مى‌نويسيم وُ
اين مشقِ مرگ را پايانى نيست!ـ
آقا اجازه!ـ
اى كاش هرگز نفت را به رايگان
درِ خانه‌ى ما نمى‌آوردند
كه اين همه حالا شرمنده‌ى آقايان نباشيم
واقعا بعضى‌ها خودشان خجالت نمى‌كشند؟

....................................................................................................................
به ياد ۱۳ كودك سفيلانى كه در آتش سوزى مدرسه روستاى سفيلان جان پاكشان را فدا كردند

Wed / 14 01 2009 / 13:08