Qui êtes-vous ?

mercredi 5 mars 2008

یک شعر از سیمین

این شعر از سیمین عزیز است.ـ

وقتی این شعر سیمین را دیدیم نمی دانم چرا دلم خواست

که این چند کلمه را با شاعران جوان امروز درمیان بگذارم

و خطاب به آنها بگویم:ـ

ای شاعران جوان ایران امروز!ـ

شما که چنین معلم زیبا و مرجع و مُدل ارجمندی دارید ، حیف است که سرگرم بازی های کودکانه ای شوید که از سوی برخی بیمایگان یا متشاعران یا شیادان ادبی به نام «پسا و پیشا و پشتا مدرنیسم » یا با نام های دهان پرکن دیگر و ازطریق انواع متکب سازی ها و ایسم بارگی ها درکشور بی درو پیکر و بی سر و سامان ایران امروز ترویج می شود؟ ـ
نمی گویم سیمین بشوید یا از او تقلید کنید ، اما ببینبید که سیمین برای سیمین شدن از چه مراحلی گذشته و چه مرارت ها کشیده است.ـ
محال است که بدون آشنایی و آشتی و آموزش و ورزش در فضای فرهنگی و زیبا شناسی و زبانی میراث 1000 سالهء شعر فارسی بتوان در ایران به کار شعر پرداخت و شایستگی نام و مقام شاعر فارسی زبان را از آن خود ساخت!ـ
از ما گفتن بود ، چون به دلائل بسیار، این روز ها کسی از این جور حرف ها به شما نمی زند ، خود دانید!ـ

درود بر سیمین!ـ

............................

آدم شدی ؟ نشدی، نع!ـ
بس کن ز هرزه دویدن
تا آن بهشت خیالی
درجازدن، نرسیدن!ـ
هرجا که معرکه دیدی
رفتی وجامه دریدی
حاشا کرامت برگی
پوشای جامه دریدن!ـ
تا آستانه پیری
جان کنده ای که نمیری
یک دم بمیر! که سخت است
زهرمدام چشیدن
رامت نکرده سواری
برگرده زخم که داری
ای اسب فاخرمیدان
حیف ازتوبارکشیدن!ـ

***

آدم شدم، نشدم، نع!ـ
چون گوسفند به مرتع
خواندم ترانه "بع بع "
کردم نشاط چریدن....ـ
ازگله گرگ بسی خورد
وزمانده دزد بسی برد
من گرم دنبه تکانی
دیدم چنان که ندیدن
قصاب می رسد ازراه
درمشت تیغه ی خون خواه
من سرنهاده به درگاه
آماده بهربریدن
کو آن نماد دلیری
آن شیردرخورشیری
خورشیدازپس پشتش
برکرده سر به دمیدن ؟
شیطان شدن خوشم آید
آتش مزاج که باید
برخاک سجده نکردن
غیرازخدا نگزیدن