Qui êtes-vous ?

dimanche 26 août 2007

پیرایه یغمایی

اینهم غزل زیبای دیگری از پیرایهء یغمایی ست:ـ
شبی ست پر از ستاره و تصویر و شوق و خیال

بیدارم و دارم به سر آیین شب را
می بافم از تور سحر پاچین شب را
در پرده های لاجوردین می نوازم، ـ
با گوش خود، خاموش آهنگین شب را
با گام های عشق می بینم هماهنگ،ـ
آهنگ پای نرم و پاورچین شب را
با نیم تاج ماه و آویز ستاره،ـ
می بندم آذین زلف چین در چین شب را
در سینه ریز راه شیری می کشانم، ـ
هم زهره و هم خوشه ی پروین شب را
با شب سمورم می نماید گربه ی روز
نازم شکوه چشم دیگر بین شب را
پر می کنم با تیله باران ستاره،ـ
تا روشن چشم سحر خورجین شب را
یا هفت و یا نُه، آسمان را می توان تاخت
داری اگر شبدیز عشق و زین شب را ...ـ

خانم یغمایی از شاعران خوب و با استعداد نسل خویش است و
من تا کنون غزل های خوب و زیبایی از ایشان خوانده ام فعلا
این غــزل را که او به تازگی انتشــار داده است در این سفینــه
قرار می دهم.ـ

آیا کدام راه؟ ... ـ
از : پیرایه یغمــایی
وسعت استرالیا به اندازه ی وسعت غم های من است

در غربتی به وسعت غم های زیستم،ـ
.
من، سر زمین مادری ام را گریستم ... ـ
.
فردای من هزینه ی دیروز می شود
.
در برزخی به فاصله ی هست و نیستم
.
در پَرسه های هر شبه ی خواب های خود،ـ
.
روشن نشد مرا ، که پریشان چیستم
.
آنجا ز رفتن و ز نرفتن دوراهه ای است
.
خود مانده ام کنون، بروم ؟ یا بایستم؟
.
آیا کدام راه رود سوی زیستن؟
.
آیا کدام راه کند سر به نیستم؟
.
دانم ولی که درخم این کوره راه ها،ـ
.
آنقدر گم شدم که ندانم که کیستم
.
باری که سربه دامن این بخت ناگوار،ـ
.
هرلحظه جان سپردم و گفتم که زیستم ... ـ

Aucun commentaire: